برادران سیسترز/ پاتریک دوویت/ پیمان خاکسار/ نشر به نگار/ 279 صفحه / 13000 تومان
دیگر این روزها خیلی از اهالی کتاب، کتابها را به اعتبار نام مترجم ها خریداری می کنند. پیمان خاکسار هم که دیگر نیازی به معرفی ندارد. به قول یکی از دوستان که می گفت نام پیمان خاکسار دیگر به یک برند معتبر تبدیل شده است. پیوند آقای خاکسار و نشر چشمه هم که باعث شد بسیاری از پارسی زبان ها با نام و آثار نویسندگان جوان، خوش فکر و خوش آتیه غربی آشنا شوند. گرچه چندی است مجوز نشر چشمه بنا به دلایلی باطل شده، ولی اولین باری که این کتاب را در دست گرفتم، فکر کردم کار نشر چشمه است. بعد که به صفحه اول و شناسنامه کتاب رجوع کردم، نام "نشر به نگار" برای اولین بار به چشمم خورد.
من که عادت کرده بودم نام پیمان خاکسار را تنها بر کتابهای نشر چشمه ببینم، ابتدا فکر کردم شاید با باطل شدن مجوز نشر چشمه، این انتشارات با نامی دیگر (به نگار) به کارش ادامه می دهد. اما وقتی در فضای مجازی سراغی از نشر به نگار گرفتم، دیدم بر خلاف آنکه کتابهایش شکل و شمایل و صفحه آرایی و ویراستاری و حروف چینی و طراحی جلد مشابه کارهای نشر چشمه دارند، این دو هیچ ارتباطی به هم ندارند. (البته ناگفته نماند که نام کتاب برادران سیسترز با ترجمه پیمان خاکسار در تارنمای نشر چشمه هم موجود است!)
"... این ریشه همان جنونی است که به عنوان تب طلا شناخته می شد: مردمانی در آرزوی حس ثروت و خوشبختی، توده های نگون بخت به امید سوء استفاده یا عاریت گرفتن بخت دیگران یا به امید یافتن چیزی در مقصدشان. هوسی وسوسه کننده که من تا جایی که می شد از آن احتراز می کردم . برای من بخت آن چیزی است که با نیروی سرشت به دست یا به وجود آید. باید با درستکاری به آن دست پیدا کنی نه با دوز و نیرنگ."
از داستان کتاب بگذارید به این تک جمله بسنده کنم، چون نمی خواهم لذت همراهی با آنها را از شما بگیرم: ماجرای دو برادر به نامهای چارلی و ایلای که آدمکش های معروفی هستند. در اصل از آن نوع کتابهایی است که بیشتر شخصیت محور هستند تا حادثه محور. بیشتر درونی هستند تا بیرونی. در یک جمله ترکیبی از درام، کمدی، تراژدی، رومانس و یک ملودرام کش آمده!
همزمان شما را به یاد داستانهای جان کریستوفر، آلبر کامو، کورت ونه گوت و خواهران برونته می اندازد. معجونی از عشق، خشونت، رئالیسم، ماجراجویی و غرور و تعصب، که در کل یک تناقض دلچسب را به خواننده عرضه می کند. البته عنصر "کشش" را نیز نباید نادیده گرفت. ویژگی ای که بسیاری از آثار امروز ادبیات ما از آن بی بهره اند. گویی نمی توانند با مخاطب ارتباط برقرار کنند و او را با خود همراه کنند. جذابیت اثر در اصل به ارتباط و صمیمیت میان خواننده و شخصیت های داستان بازمی گردد. و هنر اصلی نویسنده جوش دادن این رابطه است. در این کتاب، از همان ابتدا مخاطب حس می کند ایلای را می شناسد. یک نفر که گویی از عصر خودمان به گذشته رفته. چاقی اش ما را به یاد فست فودها می اندازد. مدام مسواک می زند و مراقب سلامت دندانهایش است. ولخرجی می کند و مال دنیا باب طبعش نیست. یکی مثل خودمان، یک اسطوره، اسطوره ضدیت با جامعه، اسطوره مدرنیته، شاهکار دوویت.
و این نویسنده تازه کار کانادایی چقدر قوی و موثر با یک شروع عالی این صمیمیت را میان خواننده و فضای داستان ایجاد می کند. برای من به شخصه شروع اثر خیلی اهمیت دارد و در همان برگهای نخست کتاب می بینید که دوویت اعتبار و موفقیت اثرش را تضمین کرده است.
شخصیت اصلی داستان از نظر من یک عارف و سالک غربی است. کسی که به درونیات و عوالم دیگری غیر از پول و ثروت و تن پروری اهمیت می دهد. آن هم در فضایی مثل غرب وحشی که هوایش با تب طلا در آمیخته است. فراموش نکنیم او یک آدمکش است. یک کابوی که حتی صدای مهمیز کفشش موقع راه رفتن و بوی عرق تن اسب تک چشمش با دنیای وحشی و تندخوی آمریکایی، با بیابانها و کاکتوسها و آفتاب پرستها و جمجمه ی گاومیشش بیگانه است.
"- دنبال یه نفریم به اسم هرمن ورام که میگن اونجا زندگی می کنه.
- منظورت از این که دنبالشیم چیه؟
- غلط اضافی کرده و باید حقش رو بگذاریم کف دستش.
- ولی شما که مرد قانون نیستین!
- ما دقیقا متضاد مرد قانونیم.
- این وارم که میگی خیلی آدم بدیه ؟!
- اصلا تعجب نمی کنم اگه کاملا بی گناه باشه ! ... وقتی یه مزد بندازی پشت هر کاری، چیزی که قراره انجامش بدی یه جورایی مشروعیت پیدا می کنه. به نظر بقیه آبرومند میاد .میشه گفت به نظرم خیلی مهم می آد وقتی یه چیزی به بزرگی جون یک آدم به عهده من گذاشته میشه!"
ارتباط عاطفی عجیب و عمیق ایلای با اسبش، اسبی که به نوعی به او تحمیل شده و در جریان اتفاقاتی مجروح می شود و سپس می میرد ، گوشه گزینی او، تفکرات مهربان و صادقانه اش، رهسپاری پردغدغه اش با برادرش چارلی، همه و همه باعث شده از جامعه ای که برایش تنگ شده، متمایز به نظر برسد.
بیشتر دوست دارم در مورد طراحی جلد بی نظیرش بنویسم. تصویر خیلی ساده ای از دو آدمکش سیاه جامه با کلاه های لبه دار و تفنگهایی که به سوی خواننده نشانه رفته اند. چشم این دو نفر همزمان چشمان یک دایره محو خاکستری رنگ مرموز به شکل جمجمه در پس زمینه است . البته در پشت جلد ذکر شده که این طراحی برگرفته از جلد اصلی کتاب به زبان انگلیسی است. در هر صورت بسیار جالب، شکیل و مرتبط است.
و اما در انتها بخش هایی از مقدمه ی مترجم که من به عنوان موخره می آورم:
"برادران سیسترز دومین رمان نویسنده جوان کانادایی پاتریک دوویت است که در سال 2011 چاپ شد و جوایز ادبی اصلی کانادا را دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه من بوکر شد. این کتاب تقریبا در تمام فهرست های بهترین های سال حضور داشت و در آمریکا و کانادا جزء پرفروش ترین کتابها بود و هنوز هم هست. برادران سیسترز، وسترنی سیاه، تفکر برانگیز و در عین حال کمیک است که از سطر اول تا آخر خواننده را رها نمی کند."
در کل باید گفت از آن نوع کتابهایی است که پس از خواندنش می توانی بگویی: یک کتاب خوب خواندم!